idiot

That hot Instagram boy (ترجمه)
Please log in to read the full chapter

ساعت 12 بود که کیونگسو به رستوران رسید.بکهیون 20 دقیقه منتظرش مونده
بود.کیونگسو نشست و با بکهیون عصبانی روبرو شد.بکهیون تصمیم گرفته اول
شروع کنه
"چی باعث شد اینقد دیر کنی؟ میدونی من منتظرت موندم تا داستان خودمو بهت
بگم"
"کای اجازه نمیداد بیام.یه دور دیگه هم میخواست ولی من بهش گفتم با تو تو
رستوران قرار دارم.میخواست باهام بیاد ولی گفتم که تو نمیخوای و اینکه من
زخمیم.نمیتونم سریع راه برم" دستاشو بهم گره زد
"برام مهم نیست که زخم شدی! و خوشحالم که خوب فهمیدش .میدونی که چقد از
حرفای مزخرفش بدم میاد"
بکهیون هم با دستای بهم گره خورده گفت
"میدونم ولی صحبت کردن درمورد دوست پسر من رو تموم کن.داستان خودت
رو بهم بگو"
و منتظر شد تا بکهیون شروع کنه
"خب داشتم مثل همیشه فیدم رو چک میکردم و کامنتای همیشگی درمورد این که
چقد افسانه ای هستم و.."
"اگه به حرف زدن درمورد خودت ادامه بدی من میرم"
بهش هشدار داد
"اوکی اوکی.تمومش میکنم.ولی بعد یه کامنت توجهمو جلب کرد.یکی ازم خواست
که اگه میشه یه سلفی با اگیو بذارم و من باخودم فکر کردم چرا که نه؟یکی اپلود
کردم و اولین کامنت اومد*با صدای دخترونه*اوه بکهیون اوپا با من ازدواج کن
من دوستت دارم.."
کیونگسو درحال حاضر ایستاده بود
"صبر کن کیونگسو تمومش میکنم!"
و پسر جوون تر نشست
"بعد از خوندن چند تا کامنت میخواستم بیام بیرون ولی دیدم که یه دی ام
دارم.فکر کردم اون تویی چون تو فکر میکنی از من کیوت تری. دی ام رو باز
کردم و اماده بودم تا چهره ی ترسناکت رو ببینم ولی بعد فهمیدم که از یکی دیگه
س.از یه پسر هات به اسم پارک چانیول و بعد بنگ!"
کیونگسو از بنگ یهویی بک شوکه شد
"من حامله شده بودم.نظرت درمورد داستانم چیه؟باورش میکنی؟"
"خب اول از همه اینکه من از تو کیوت ترم.دوم اینکه چهره ی من یه هدیه
خدادادیه،سوم اینکه تو نمیتونی حامله شی احمق جون.تو یه پسری،یادت رفته؟ و
چهارم اینکه عجیبه اون پسر از تو خوشش اومده"
"خفه شو کیونگسو تو فقط حسودیت میشه که من یه پسر هات تر از کای پیدا
کردم"
بکهیون گفت و چشمای کیونگسو درشت شد.انگار که تاحالا به اندازه کافی درشت
نبوده.
"اوه نه ببخشید؟تو اینکارو نکردی.شرط میبندم که کای من از اون چانیول هات
تره! هیچ کس از دوست پسر من هات تر نیست"
بکهیون نمیتونست به گوش های خودش اعتماد کنه.اون فکر میکرد کای هات
تره!
بله و اولین دعوا شروع شد
"ببخشید؟صبر کن تا چانیول رو ببینی"
بکهیون فورا اینستاگرامش رو باز کرد و عکس چانیول رو به کیونگ نشون داد.
نفس کیونگ حبس شد.هه هه هه میدونست کیونگسو همچین واکنشی نشون میده
"بهت گفته بودم ..نگفتم؟"
بکهیون جیغ کشید و بقیه بهشون نگاه کردن
"پسر این ادم یه هدیه از بهشته.تو هیچوقت بدستش نمیاری"
"و چی باعث میشه همچین حرفی بزنی؟"
بکهیون پرسید
"خب اون خیلی هاته و تو حتی یه کمم جذاب نیستی"
کیونگسو گفت و بک میخواست به باسنش لگد بزنه
"اوه گفتی جذاب نیستم؟میخوای شرط ببندی؟"
بکهیون جیغ کشید
"جهنم ..اره .شرط اینه..دوست پسر چانیول شو کاری کن چانیول بکنتت"
کیونگسو میخواست دست بده
"قبوله.."
و با هاش دست داد
بکهیون کیونگسو رو با ماشین به خونه رسوند چون اون زخمی بود-_-
و هنوزنمیتونست این واقعیت که کیونگسو هنوز فکر میکنه

Please log in to read the full chapter
Like this story? Give it an Upvote!
Thank you!

Comments

You must be logged in to comment
No comments yet