flirty Chanyeol

That hot Instagram boy (ترجمه)
Please log in to read the full chapter



بکهیون صبح زود از خواب بیدار شد تا فیدشو چک کنه و صبحانه بخوره.



این عادت روزانه ش بود.هر روز در حالی که فیدشو چک میکرد صبحانه میخورد.اگه چیز جالبی پیدا میکرد تو اینستاگرامش پستش میکرد.بله!بکهیون یه اکانت اینستا داره.دلیل اینکه اینقدر فالوور داره احتمالا اینه که اون گیه.اگرچه تا حالا هیچوقت وارد یه رابطه ی واقعی نشده.فقط رابطه های یه شبه و اینکه دنبال دوست پسر نمیگرده چون دوست شرورش :/ کیونگسو همیشه درحال ک*دن با دوست پسر احمقش کایه..

منظورم اینه که کای! کدوم احمقی خودشو کای صدا میزنه؟!

بکهیون و کیونگسو همیشه دعوا می افتادن.کای همیشه می اومد و حرفای قشنگش رو میزد و بک مجبور بود ببینه چطور همدیگه رو می بوسن و چقدر همو دوست دارن.ولی بدتر از همه زندگی کیونگسو با کای بود.بکهیون مجبور بود به تجربیات احمقانه ی کثیفش با کای گوش کنه.

"یه بار وقتی کای از سرکار برگشت من با لباس پلیسی رفتم پایین تا ببوسمش و بعد به اتاقش رفتیم تا انجامش بدیم:/ و من دستای کای رو با دستبند بستم و سوارش شدم.کای داشت اسممو داد میزد طوری که انگار واقعا منو میخواست
آه کیونگسو!حرکت کن..بیبی..آه ..سوارم شو...اون خیلی بزرگ بود و بلاب بلاب بلاب..-_-

البته که بک نمیخواست گوش کنه ولی اگه اینکارو نمیکرد کیونگسو عصبانی میشد و باهاش دعوا میکرد که باید گوش کنه چون اون بهترین دوستشه.


"کیونگسو خفه شو.من نمیخوام در مورد زندگی کوفتیت با اون دوست پسر تختت بشنوم!"


"تو فقط حسودیت میشه چون من هر شب ک*ده میشم و تنها کاری که تو میکنی تنهایی بازی کردن با خودته.برو یه گربه بخر اونوقت یه اسباب بازی داری! و به کی میگی تخت(صاف)؟ یه دیوار بهتر از باسن تخت تو بنظر میرسه.."

"نمیدونم در مورد چی صحبت میکنی؟من صاف نیستم..من یه بوت بزرگ دارم..بعدشم من گیم..پس نیازی هم بهش ندارم"

بله این رابطه ش با بهترین دوستشه و عوض هم نمیشه.مگر این که کای و کیونگسو بهم بزنن.درواقع بک میخواست بهم بزنن اما همینطور نمیخواست چون کیونگسو اونوقت مثل یه دختر دبیرستانی دل شکسته گریه میکنه و بک مجبور میشه دلداریش بده.کاری که اصلا توش خوب نیست.


به هر حال بک داشت فیدش رو چک میکرد.از آخرین پستش کلی لایک و کامنت دریافت کرده بود مثل همیشه.بک همیشه کامنت هاشو میخونه.خوشحال میشه و بعضی وقتا بهشون جواب میده و فالوور هاش خیلی خوشحال میشن.این بار هم مثل همیشه داشت کامنت هاشو میخوند.کامنت ها این بار فرق داشتن.بعضی دخترا ازش خواستن اگه میخواد باهاشون قرار بذاره و این چیزای معمولی ولی اعتراف های عجیب از طرف پسرا

"اوپا با من قرار بذار"

"کجا میتونم سفارش بدم؟"

"بکهیون هیونگ با من قرار بذار.من یه بزرگشو دارم":/


البته کلی از این کامنت ها بودن ولی یه کامنت نظرشو جلب کرد

"بکهیون اوپا لطفا یه سلفی با اگیو بذار "

بین کامنتا خیلی ها تگش کردن ازش خواستن یه سلکا(سلفی) بذاره

"آره اوپا لطفا یه سلکا با اگیو پست کن"

و لیست کامنت ها تمومی نداشت

باید یه سلکا بذارم؟بکهیون فکر کرد

"اوکی.این کارو میکنم چون اونا فالوور های منن."

پس از اینستا بیرون اومد و دنبال یه سلفی با اگیو گشت.البته که کلی سلفی داشت اما نه با اگیو.بین سلفی هاش گشت و بالاخره یکی پیدا کرد.



"اینجا کیوت به نظر میام.اینو میذارم"

و دکمه ی اشتراک رو لمس کرد و رو ایکن اینستاگرام ضربه زد.ادیتش کرد و پست گذاشت.

و همونطور که انتظار داشت اولین کامنت ها  و لایک ها رو دریافت کرد

"اوه خدای منننن اوپاااااااااا خیلی خوشگلیییییی الان بیشتر از همیشه میخوام باهات قرار بذارم"

"اوپا لطفا با من ازدواج کن مطمئنم بچه هامون خشگل میشن" *.*

"کیوت"

"بکهیون هیونگ تو خیلی نازی.من میخوام دوس پسرت بشم"

"یسسسس.بالاخره یه عکس ازت دارم و میتونم با  سلکای فوق العاده ت *ق بزنم"

 و کامنت های دیگه درمورد این که چقد کیوته و میخوان باهاش ازدواج کنن.هه هه هه معلومه که میخوان با بیون بکهیون ازدواج کنن.با اون صدای عالی و تیپ رو مد.کی نمیخواد؟
 

         

میخواست از برنامه بیرون بیاد ولی متوجه شد یه پیام جدید داره

"احتمالا ک

Please log in to read the full chapter
Like this story? Give it an Upvote!
Thank you!

Comments

You must be logged in to comment
No comments yet