دوست جدید

You are not alone(krisyeol version-translated)

-لوهان اوپا!!
وقتی لوهان و کریس وارد مدرسه شدند یه نفر لوهان رو صدا کرد.
هردو برگشتند و دختری رو دیدند که لبخند زنون سمتشون میاد
-سلام لوهان اوپا وکریس اوپا!
و به شیرینی لبخند زد
-اوه...سلام! اما....شما؟
-کیم مینا هستم.کلاس انگلیسیمون مشترکه
-آهان!فهمیدم.
لوهان تائید کرد و نگاه پرسشگری به کریس انداخت.کریس هم شونه ای بالا انداخت.
-میدونم که الان گیج شدید.من فقط میخوام با شما ها دوست بشم.
و اول به کریس و بعد به لوهان لبخندی زد.
-اوکی!چراکه نه...مگه نه کریس؟
-آره،البته.
مین آ لبخندی زد.
-خیلی خوشحالم که منو قبول کردی لوهان اوپا!توی کلاس انگلیسی میبینمت...بای کریس اوپا
قبل از اینکه سمت مدرسه بدوه لوهان رو بغل و جلوی کریس تعظیم کرد.
***

-پس امروز سرت شلوغه ؟
کریس پرسید و به لوهان که مشغول جمع کردن کتاباش بود نگاه کرد.
-آره با سهونی قرار دارم...چطور؟
لوهان با خوشحالی پرسید.
-فقط واسه تکالیف ریاضیم کمک میخواستم...یکم مشکل دارم
-متاسفم...چرا از چانیول نمی پرسی؟اون توی ریاضی از من بهتره.فکر میکنم کمکت کنه.
لوهان گفت و کوله اش رو پشتش انداخت.
-دیگه میرم...بای
و از کلاس خرج شد
-ولی من خجالت میکشم ازش بخوام کمکم کنه
با خودش زمزمه کرد


چانیول بعد از اینکه کتابی از کتابخونه امانت گرفت توی راهرو شروع کرد به قدم زدن تا اینکه کریس رو جلوی در کلاسش دید.سمتش رفت.
-چرا اینجایی؟
کریس ناگهان برگشت سمتش و فریاد زد
-ترسوندیمممم!!!
-چیکار میکنی؟دنبال سهون میگردی؟اون با لوهان رفته سر قرار.
کریس آب دهنشو صدادار قورت داد
-راستش من...میخواستم ازت کمک...بخوام
-خب؟
و به کریس اشاره کرد که ادامه بده
-اگه سرت شلوغه از یکی دیگه میپرسم...پس خدافظ
کریس خیلی سریع جملشو ادا کرد و خواست بره که چانیول بازوشو گرفت.
-باشه...کمکت میکنم.بازم ریاضی؟
کریس سر تکون داد.
-اوکی ساعت 6 عصر توی اتاق مطالعه منتظرم بمون.باشه؟
گفت و قبل از اینکه به کلاسش بره بازوی کریس رو رها کرد.
-باشه
کریس بعد از اینکه چانیول رفت زیر لب زمزمه کرد.
***

 

روز بعد وقتی لوهان سر کلاس انگلیسی بود مین آ صداش کرد.
-لوهان اوپا!
لوهان نگاهش کرد و مین آ تکه کاغذی بهش داد.
" –امروز بعد از مدرسه وقتت آزاده؟
-آره چطور؟
-میخوام برم خرید.میتونی همراهم بیای لطفا؟
-باشه.میام
-باشه میبینمت*^^* "
***
کریس و چانیول توی سالن مطالعه بودند.تصمیم گرفته بودند بازهم باهم درس بخونن.
-اینم از این و... انجام شد،متوجه شدی؟
چانیول گفت و به کریس نگاه کرد.اما کریس با چهره ای که انگار توی رویا سیر میکنه سرجاش خشک شده بود.اون تمام مدت به چانیول خیره شده بود و درباره اون فکر میکرد.چانیول دستشو جلوی صورت کریس تکون داد و اونو به واقعیت برگردوند.
-حالت خوبه؟اگه خسته ای فردا تمومش کنیم.
-اممم...باشه.
کریس سرخ شد و نگاهشو به کتابهای روی میز داد.چانیول وقتی صورت سرخش رو دید اخم کرد،دستشو روی پیشونی کریس گذاشت.چشمای کریس درشت شدند و به چانیول نگاه کرد.
-تب داری؟چرا صورتت قرمز شده؟
-فکر کنم...اینجا یکم گرمه...آره...پس من اول میرم
اینطور ماست مالی کرد و تقریبا سمت خروجی دوید
-ولی من فکر میکنم اینجا یکم هم سرده!
چانیول با خودش گفت و شونه ای بالا انداخت.
***
لوهان و مین آ تمام روز رو از فروشگاهی به فروشگاه دیگه رفتند.
-خب حالا چکار کنیم؟
مین آ پرسید
-نمیدونم...شاید بتونم برگردم خوابگاه.
-ولی خوابگاه خیلی خسته کنندست،بیا بریم یه فیلم ببینیم.
-متاسفم مین آ فراموش کرده بودم...از قبل با کریس قرار دارم.
-فقط بهش بگو سرت شلوغه.من میخوام فیلم ببینم،لطفا...
با لب و لوچه جمع شده خواهش کرد و لوهان نتونست در برابر ایگیوش مقاومت کنه.
-باشه.
***
-این بچه کجاست؟
کریس با خودش گفت و به ساعتش نگاه کرد.لوهان یک ساعت دیر کرده بود و کریس طبق قرار قبلیشون توی باغ منتظرش بود.متوجه ویبره گوشیش شد.پیامی از طرف لوهان بود.
" متاسفم کریس،الان سرم شلوغه و نمیتونم بیام لطفا منو ببخش،باشه؟"

-انگار قرار مونو فراموش کرده بوده.
با ناراحتی زمزمه کرد و به طرف خوابگاه حرکت کرد.

Like this story? Give it an Upvote!
Thank you!

Comments

You must be logged in to comment
Deso1991 #1
Chapter 7: سلام خیلی داستان جالبیه! ادامشو نمیذاری؟ جای حساسی تموم شد