-01-

Eternal Love
Please Subscribe to read the full chapter

دوستاااااای گلم.. سلام ^^ هایرین بلاخره اومد :)) اونم با چپتر اول داستان~~~^---^

خب، اول از هرچیز، بگم که اصل این داستان، یه انیمه بوده که چون من علاقه بسیار بسیار شدیدی بهش دارم، چند وقتی بود فک میکردم /اگه این هونهان بود چجوری میشد؟!/ و همینجورم شد که چند وقت هی خیال بافتم و با شخصیا ور رفتم... بلاخره وقتی فقط یه فوت کوچولو لازم بود تا شروع کنم، یه فن آرت دیدم و همون شد فوته....!!! :))

راجب انیمه هم... اگه دیده باشین که از همین اولش میفهمین، ندیده باشین هم من اسمشو نمیگم!!! هههه اومدیمو یه روز بیکار بودین رفتین اسمشو سرچیدین... اصن بیخیال!! :D

"دیریریریریریریریری-"

"آه"~~~

دستشو بعد خاموش کردن زنگ ساعت، زیر پتو برگردوند و خوابالود سرجاش چرخید. خمیازه ای کشید و چشمهاشو باز کرد. میتونست گرمای خورشید رو از زیر پتو حس کنه. خوابش دوباره جلوی چشمهاش مرور شد.

"کاش پشتش بهم نبود و میتونستم صورتشو ببینم. بنظر خیلی خوشگل بود..."

آهی کشید و دوباره چشمهاش رو بست. چشمهاش گرم شده بود و داشت خوابش میبرد که با صدای مادرش از جاپرید و سیخ سرجاش نشست.

"هاااااان، عزیزممممم؟ مدرست دیر میشه ها... نمیخوای بلند شی؟"

دستاشو توی موهای قهوه ای طلاییش که توی هوا سیخ شده بود کرد و بیشتر بهمشون ریخت. باچشمهای گرد، زیر لب گفت "مدرسه..." و با سرعت تمام خودشو به دستشویی رسوند.

نفهمید چجوری حاضر شد. مادرشو بوسید و از خونه بیرون زد. با عجله به سمت مدرسه می دوید که محکم به کسی خورد و به زمین افتاد. "آآآخخخ...." پاش درد گرفت ولی خوشبختانه زخم نشده بود. دستی جلوی صورتش دراز شد.

"ببینم حالتون خوبه؟"

سرشو بلند کرد. پسر زیبایی داشت بهش لبخند میزد. اونم بهش لبخندی زد و دستش رو گرفت تا بلند شه. بنظر کم سن و سال میومد. اما چیزی که بیشتر نظرشو جلب کرد، خالکوبی روی کف دستش بود. طرحی شبیه یک شش ضلعی.

پسر آروم خنده ای کرد و گفت "وای تو خیلی خوشگلی! یکم بیشتر مراقب باش!" که باعث شد ذهن لوهان از خالکوبی منحرف شه.

یکم سرخ شد. بنظر خودش اونقدرام خوشگل نبود؛ هرچند که واقعا بود. "ممنونم. ببخشید عجله داشتم و حواسم به جلوم نبود."

پسر با کنجکاوی سرشو به یه سمت خم کرد و با لبخند گفت "برای چی عجله؟"

"آخه مدرسم دیر-" چشمهاش گرد شد. کاملا از مدرسه فراموش کرده بود. بلند گفت "وااای مدرسم دیر شد!!" و بدون توجه به پسر که با تعجب بهش نگاه میکرد، با تمام سرعت سمت مدرسه دوید.

خوشبختانه به موقع به مدرسه رسید و به محضی که وارد کلاس شد و نشست، معلم اومد. هنوز خیلی از شروع کلاس نگذشته بود که شکمش شروع به قاروقور کرد. بخاطر صبحانه نخوردنش بود. دستشو روی شکمش گذاشت و فشار داد تا شاید صدا نده و امیدوار بود کس دیگه ای صداشو نشنیده باشه. سرشو پایین انداخت و همون باعث شد چیزی توی جامیز ببینه.

"شکلات!" زیر لب خندید و شکلات رو برداشت. اونو دیروز دوستش سونگیول بهش داده بود که اونم کاملا فراموشش کرده بود. سرشو بلند کرد و به معلمش، آقای چوی نگاه کرد. داشت راجب امتحان دیروزشون حرف میزد و حواسش نبود. با خوشحالی پوست شکلاتو باز کرد و سمت دهن بازش برد.

"لوهان!!"

لوهان از جا پرید و شکلات از دستش افتاد. آقای چوی بالای سرش ایستاده بود و با عصبانیت نگاش میکرد. "میشه بگی داری چیکار میکنی؟"

لوهان دست پاچه بلند شد و با صورتی که از خجالت سرخ شد بود با من من گفت "خب... من... راستش..."

"هرچند نیازی به توضیح نداره. بااین کارات، همچین نمره ای هم ازت بعید نیست..." و برگه ای جلوش گذاشت. لوهان روی برگه رو خوند، امتحان هندسه ی دیروزش. نمره اش شده بود 29 از 100. با خجالت سرش رو پایین انداخت. "متاسفم آقا. دیگه تکرار نمیشه."

"منم امیدوارم نشه. بشین سرجات."

 

 

"ههههه وای پسر! اون چه کاری بود؟! میدو

Please Subscribe to read the full chapter
Like this story? Give it an Upvote!
Thank you!

Comments

You must be logged in to comment
a4w411 #1
Chapter 4: اوه مای گاد نمیدونستم اینجا هم فیک فارسی داره همیشه انگلیسی میخوندم از اینجا .... من خواننده جدیدم فایتییینگ و لفطاااا هونهان باشهههههه به هونهان بیشتر میاد
MahyaM #2
Chapter 3: :Dلرد تاریکی امکان داره لی سومان باشه؟
MahyaM #3
Chapter 2: ووووووج خهلی باحاله
foryouilove #4
UPDATEEEEE SOOON~
charming-fgh
#5
Chapter 3: لرد تاریکیو میگم...شاید اگه از اکسوئه...کای یا کریس...!!!
charming-fgh
#6
Chapter 3: از برو بکس اکسو که نیس؟!
charming-fgh
#7
Chapter 3: ووووووویییییی داره باحال میشهههههه
charming-fgh
#8
Chapter 2: وااااااو آجیییییی خعلی باحال بود،دمت گرم!!!