Prologue
Eternal Love
Please Subscribe to read the full chapter
نور سفیدی، همه جا رو در بر گرفته بود. درخشندگی زیبایی که نمیتونستی بهش نگاه کنی و در عین حال، ازش سیر هم نمیشدی...
در مرکز نور، پسری ایستاده بود. موهای مواجش، به طلایی میزد و طوری میدرخشید انگار منبع تمام این نور درخشانه و تاج براقی هم به زیبایی روی موهاش قرار گرفته بود. صورتش، با وجود نور قابل تشخیص نبود اما میشد فهمید زیبایی خیره کننده ای داره.
پسر ناگهان شروع به دویدن کرد. لباس سفید و بلندش که با طرح های خاصی به رنگ مشکی تزئین شده بود، پشت سرش در هوا موج میخورد.
به سمت چیزی میدوید؛ به سمت کسی...
پیکره ی فردی با قدبلند جایی دورتر از اون دیده میشد. شاهزاده ی جوان با خوشحالی میدوید و با نزدیکتر شدنش به اون فرد، دستهای سفید و زیباش رو به سمتش دراز کرد تا جایی در میانه ی راه، انگشتهاش رو در انگشتهای آرامش بخش اون قفل کنه...
Please Subscribe to read the full chapter
Comments