38th parallel

Description

 

نام ووهیون تردست مشهور، که با قدرتهای خارق العاده ی شعبده بازی  توانایی نفوذ و  تسلط به ذهن افراد برای رسیدن به خواسته هاش رو داره .چی میشه اگه با کیم سونگ کیو که یک پسر، دچار عقب ماندگی ذهنی هست روبه رو بشه ؟ میتونه به مغز کسی که عقل درست و حسابی نداره نفوذ کنه ؟

 

Foreword

مقدمه

پس از پایان جنگ جهانی دوم با وجود عقب نشینی ژاپن از خاک کره ، بعلت بمباران هسته ای هیروشیما و ناکازاکی ، هنوز این شبه جزیزه با تمام درد و غم حاصل از سالها بودن، تحت استعمار ژاپنی ها طعمه ی لذیذی برای کشورگشایان  حتی  اعضای سازمان ملل بود .

گرگهای جنگ دیده و با تجربه ، دندان  خود را از قبل حتی تیز تر کرده  تا شاید بتوانند تکه گوشت های باقی مانده از این آهوی زخمی  را به چنگ آورند.

ژوزف استالین که از فرماندهان عالی رتبه و یکی از  اعضای سرسخت حذب کمونیست شوروی  بود، پس از جلسات متعددی  که با فرماندهان کره شمالی داشت؛ دریافت مردم کره را باید از درون متلاشی کرد و با جنگ مستقیم ،آتش و اسحله به تنهایی کاری از پیش نخواهند برد .

 و چه کسی نابودگر تر از خائنی در میان خودشان ؟ پس از بررسی چندین ماهه،  در نهایت توانایی شستشوی قلب و ذهن را ، تنها در دستانِ تردست و هنرمند فردی به اسم "نام ووهیون " یافت . ووهیون شعبده باز قهار ، زاده ی بخش جنوبی شبه جزیزه ی کره ،فردی با استعدادی خارق العاده  که خود معتقد بر کسب آن از الطاف شیطاتین بود  . در ابتدا ، کاری به جنگ های پی در پی نداشت .  در واقع  طماع تر از چیزی بود که بخواهد برای تکه تکه شدن زادگاهش  تلاشی کند. هرجا جنگ شروع میشد کافی بود وسایل کار و مهمتر از آن ، پولهایش را جمع و به مکانی امن نقل مکان کند .جایی که هنوز مردم پولی برای خرج کردن و ذوقی برای تماشای نمایش جادو گری و تردستی داشتند . اما روزی که  پیشنهاد همکاری از دولت شوروی را دریافت ؛ فهمید می توان از میان جنگ و خون ریزی ، به درامدی چه بسا بیشتر دست پیدا کند  . و او که بود که به این پیشنهاد دل انگیز که از همین هنگام صدای جیرینگ های سکه هایش را میشنید  جواب رد دهد؟ ووهیون مامور به برگزاری مراسم جادوگری در تعدادی از شهرهای مورد نظر دولت شوروی  ، بدون دریافت هیچ پولی از مردم بود. و در طول مدتی که در ان مکان اتراق میکرد مشغول به ایجاد جنگی روانی ولی نرم ، دلهره آور و مایوس کننده؛ در میان تردستی های جذاب و گاها رعب اورش بود .جادویی سیاه که کم کم تمام وجود افراد را دربر میگرفت.اهالی ناگهان به خود می امدند و دیگر هیچ علتی برای زیستن نمی یافتند .  پس از مشاهده ی نتیجه عمل در دو اجرا ،افسران ارتش کمونیسم دریافتند که توانایی ووهیون بسیار بالاتر از آنچه انتظار داشتند بوده است. با خروج این جادوگر شیاد از هرمکان هاله ای تاریک تمام فضا را در بر میگرفت . مردم دیگر حتی تلاشی برای خوردن تکه ای نان و یا قورتی آب نمیکردند.  اینگونه به نظر میرسید که خورشید نیز از تابیدن به چهره های خاکستری ساکنین، مایوس گشته و پشت ابرهایی بی باران پنهان شده است.دیدگاه اینکه "زندگی در این اوضاع اسف بار چه فایده ای دارد؟" ، باعث خودکشی های پی در پی شده بود. هر روز از هر خانه صدای شیون و زاری ناشی از خودکشی مردی دیگر ، یا قتل کودکان توسط مادرانشان به گوش میرسید. در ابتدا هدف این بود که جنگ با کمترین هزینه به نفع ارتش کمونیست  به اتمام رسد ؛ اما با این اوضاع نتایجی بهتر نیز در انتظارشان بود . ووهیون تجارتی جدید شروع کرده بود... تجارتی پر سود ولی منتهی به مرگ .

Comments

You must be logged in to comment
No comments yet