شوالیه سفید
Description
For all Infinites
Foreword
دو کیونگسو 23 ساله ، از علاقمندی هاش اینه که ، صبح ها به فواره های آب خیره بشه ، عصر هارو دانه های کاج جمع کنه ، و شب ها زیر نور آزاردهنده و سرد ماه ، بیون بکهیون رو تماشا کنه ... بیون بکهیون ؟ ساله ، از علاقمندی هاش اینه که ، صبح ها کلاغ هارو تماشا کنه ، عصر ها رو در اتاقش بگذرونه ، و شب ها زیر نور گرم و عزیز ماه دستهاش رو سرخگون کنه ...
یک شب سرد و گرم کیونگسو دوباره بکهیون رو میبینه ، در یک شب فراموش نشدنی کیونگسو برای اولین بار احساس میکنه درحالی که قطرات گرم و خونین از بین انگشتان بکهیون سر میخورن ...
_ احساس میکنم دارم در رنگ آبی بلعیده میشم ...
- من خواب دیدم ، یک شب خواب دیدم محکم چوب های تابوت رو گرفتی و من برات شراب میریزم .
_ اون تابوت برای من بود ؟
- خودت که میدونی من نمیتونم تشخیص بدم .
_ توی یک تابوت جا برای دو نفر نیست .
- پس میخوای دوباره من رو بکشی ؟ البته من خوب معنی مردن و کشتن رو نمیدونم .
_ وقتی اونجا بودی اذیتت میکردن ؟
- گاهی اوقات میترسیدم ، اون وقت هایی که به دیدنم نمیومدی بیشتر میترسیدم ولی درکل بد نبود ، یه خانوم با لباسای سفیدِ قشنگ بود و همیشه بهم لبخند میزد .
_ اونها بهت گفتن که من کشتمت ؟
- نه گفتن میخواستی بکشی ولی من زنده موندم !
_ اگه الان بمیری ناراحت میشی ؟
- نمیدونم من واقعا از چیزی سر درنمیارم اونا بهم میگن من بیماریِ ... بیماریِ ... ولی یکچیز رو میدونم مامان همیشه میگفت اگه بمیره من رو دیگه یادش نمیاد ... من نمیخوام فراموشت کنم ... حالا منو میکشی ؟
_ توی یک تابوت جا برای دو نفر نیست ...
مشخصات
مکتب : نئو مدرن
ساختار : مینیمالیسم
سبک : سورئال
ژانر ها : روانشناسی ، فلسفی ، ابزورد ، ویردو ، تراژدی ، راز آلود ، جنایی
تعداد قسمت ها : 7
Comments